ما می توانیم همانطور که دیگران توانستند



عبدالحمید در بازار تهران عاشق چشم‌های فائزه، دختر یکی از مشتریانش می‌شود. بانویی که درنبود پدر با مشقت فراوان دوفرزندش؛ فائزه وشهاب را بزرگ کرده ورغبتی به عروس کردن راه دوردخترش ندارد. اما با این همه عشق دختر وپسر به مخالفت‌ها می‌چربد وفائزه همسر عبد الحمید می‌شود. مشکلات زندگی وخانواده عبدالحمید بعد از ازدواج یک به یک بر فائزه عیان می‌شود.


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

delnazbano mojekhazant saatesheni ایران فیلم تلخ و شیرین تولیدرک،فروش رک،رک دیواری،رک ایستاده sobhejahani تازه ترین اخبار تحلیلی شهر زابل تفریحات من بهداشت